سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 5869

  بازدید امروز : 1

کربلا - عشق است اباالفضل علی علیه السلام (کجایی اباالفضل می کشی مرا )

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

موضوعات وبلاگ

 

 دوستان

 

درباره خودم

 

لینک به لوگوی من

کربلا - عشق  است  اباالفضل علی علیه السلام (کجایی اباالفضل می کشی مرا )

 

اشتراک

 

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

آوای آشنا

Free Image Hosting" style="border:1 black solid; background-color:#000000;" title="!در حال خواندن وبلاگ من، موسیقی مورد علاقه‏ام را بشنوید" width="130" height="50" type="application/x-mplayer2" autostart="true" loop="true" SHOWSTATUSBAR="1" ShowPositionControls="0">

 

بایگانی

کربلا

 

آنکه با دانش خود به پیکار با نادانی اش برخیزد به بالاترین خوشبختی می رسد [امام علی علیه السلام]

دل از سنگ باید که از درد عشق

نویسنده:دلسوخته::: پنج شنبه 85/4/1::: ساعت 10:0 عصر

دل از سنگ باید که از درد عشق

ننالد، خدایا، دلم سنگ نیست

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت

که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود

مرا بانگ این چنگ خاموش کرد

چنان دل به آهنگ او خو گرفت

که آهنگ خود را فراموش کرد!

نمی دانم این چنگی سرنوشت

چه می خواهد از جان فرسوده ام؟

کجا می کشانندم این نغمه ها؟

که یکدم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان برگرفتم، دریغ

هنوزم به جان آتش عشق اوست

در این واپسین لحظه زندگی

هنوزم در این سینه یک آرزوست

دلم کرده امشب هوای شراب

شرابی که از جان بر آرد خروش

شرابی که بینم در آن رقص مرگ

شرابی که هرگز نیایم بهوش

مگر وارهم از غم عشق او

مگر نشنوم بانگ این چنگ را

همه زندگی نغمه ماتم است

نمی خواهم این ناخوش آهنگ را

 


موضوعات یادداشت


یاد باد آن روزگاران یاد باد

نویسنده:دلسوخته::: پنج شنبه 85/4/1::: ساعت 9:59 عصر

یاد باد آن روزگاران یاد باد

خدا یا خودت خوب می دانی بچه بدی نبودم! ساده و معمولی از 2 - 3 سال قبل بود که همون مرداب و گرداب و سرداب سراغم اومد. اما تو تنهام نذاشتی . اول اون جذبه ها که هیچ وقت فراموش نمیکنم .

و بعد دو سال قبل بود که در سفری زیارت عتبات عالیات نصیبم شد. شب اول رفتیم کربلا، شب جمعه هم بود . وارد هتل شدیم و آبی خوردیم و حدود 1ساعت به اذان مغرب رفتم به حرم. حال عجیبی داشتم جلوی راهم حرم حضرت ابالفضل العباس بود. در صحن آن حضرت رو به ضریح سلامی دادم. قلبم شکست یاد مظلومیت و بزرگی او افتادم . یاد بدی ها خودم و  گریه امانم را برید های های گریه کردم و سرم را تکیه دادم به نرده های جلوی ایوان ، از این در تعجب بودم که چگونه و چرا دعوت شده ام؟ با همین حال و هوا به سمت حرم امام حسین رفتم. آنجا هم قلبم شکست، رو به ضریح مطهر آن حضرت که ایستادم حالم عوض شدو اشک از چشمانم سرازیر شد. شب بعد که به نجف رفتیم حالم عجیب تر بود، وضع غریبی داشتم داخل حرم، رو به ضریح ایستادم و هیچ نتونستم بگم. ابهت علی بن ابیطالب (ع) تمام وجودم را گرفته بود شاید بیش از 5 دقیقه ساکت ایستادم و نگاه کردم به ضریح با حالتی از بغض! وضع عجیبی بودیک کلمه نمی تونستم دعا بخونم یا سلامی بدم همون جا به سجده افتادم رو به قبله و گریه کردم و گریه کردم 5 دقیقه ای هم در سجده اشک ریختم تا این که دیدم مهرم ازاشکها خیس شده و سر و صورتم گلی شد. بلند شدم تازه حال خود را فهمیدم و به آن امام نیز عرض ارادت کردم. هیچ وقت آن جذبه و حالت را فراموش نمی کنم. در کاظمین  و سامرا نیز تجربیات خوبی داشتم. به ایران که برگشتیم یکی دو هفته در حال و هوای خودم بودم. داشتم آدم میشدم که باز هم وسوسه و گناه و روزمرگی و دنیا....و.

اما باز پارسال دعوتی دیگر دعوت به خانه خدا! دعوت به مدینه النبی ! دعوت به سرزمین آسمانی . شب اول ابهت مسجد النبی مرا فرا گرفت. چه مسجد و چه معنویتی و چه جذابیتی! چه لحظات فراوان و جذابی که ساکت و بیصدا رو به ضریح نبی اکرم نگاه می کردم و نیایش! خدایا خودت می دانی چه با خودم و نبی ات می گفتم.  اما بقیع! روز اول که رفتم سرگشته و حیران بودم. دنبال قبر ائمه می گشتم دیدم عده ای ایستاده اند  پشت میله ها و زیارت می خوانند. وای خدای من چهار امام بزرگ چهار مرد بزرگ آن عقب زیر 4 سنگ خراب دفن اند. چه مظلومیتی چه غربتی! مثل همین حالا بغض وجودم را فرا گرفت. سرم را به نرده ها تکیه دادم و گریستم های های گریستم! اما قبر مادرم زهرا نبود! زهرای مرضیه زهرای اطهر کجاست؟ مادرم کجا دفن است؟ هیچ جا نشانی از او نیست! هیچ جا هم حضورش را حس نکردم نه در مسجد و نه در بقیع. به حتم لیاقت درک ش را ندارم و نداشتم. بعد که به مکه رفتیم نیز حال عجیبی توی راه داشتم. خدای من دارم به خانه ات می آیم چه خانه ای چه میعادی  و چه میقاتی!لبیک اللهم لبیک و من آمدم به خانه ات با تمام کثافات و بدی هایم. وارد مسجدالحرام شدیم و اولین نگاه به کعبه پاهایم را سست کرد نمی دانستم از خدا چه بخواهم بدنم لرزید ابهت مکان و زمان بر بدن ناچیز و مقهور من مستولی شده بود. سر از پا نمی شناختم.خدایا نمی دانم از تو چه خواستم شاید زیارتی دیگر یا موفقیت در خدمت به خلق! به هر حال وارد در طواف شدم. حجر الاسود را نشانه گرفتم و آغاز طواف! آن لحظه برایم تکرار ناشدنی است! جذبه و لذتی در آغاز طواف بردم که تا بحال در عمرم نبرده ام! لذتی اساطیری و ماندگار! لذتی ابدی و زیبا! لذت ملاقات با خدا!
اما باز هم بازگشت و باز گرداب و روزمرگی! اما با امام رضا (ع) خیلی رفیقم! خدایا خودت می دانی کربلایم را از امام رضا گرفتم. خوب میگند: پنجره فولاد رضا برات کربلا میده . به هرحال هر وقت راه خطایی رفته ام امام رضا دعوتم کرده! امام رضا هوامو داشته با امام رضا خیلی رفیقم! با این که جذبه نیایش با خودت در کنار کعبه ات هیچ به پای صحبت با ائمه نمی رسه اما عقیده دارم اینها راه های اتصالند . اینها وسایل ارتباطند. اینها آبروداران درگاهند. اگر در کار دنیایی دنبال آشنا و  پارتی هستیم در کار اخروی و معنوی نیز نیازمندیم. ائمه معصومین به من یکی که نشان داده اند در بسیاری موارد می توانند وسیله ارتباط باشند. اصلا حرم و خانه آنها مکان خوبی برای نیایش و نزدیکی است! و من به شخصه نمی تونم حرفهای روشنفکرانه ای که می گویند فقط خدا را در نظر بگیرید و از بنده خدا نخواهید به طور کامل بپذیرم! به نظرم برای نیایش با خدا، نیاز به سیمهای ارتباطی است نیاز به حوزه های واسط است گرچه خیلی اوقات ارتباط با خدا به تنهایی واقعی تر و اصیلتر است! اما ائمه معصومین نیز برای این ارتباط مثمر ثمرند. البته معتقدم در این زمینه نباید زیاده روی شود! نباید به شرک و خدا سازی بپردازیم و نباید ائمه را چنان آسمانی کنیم که دست نیافتی باشند و نباید همه چیز را به جای خدا از آنان بخواهیم. داشتم می گفتم خدای من! امام رضا هم امسال مارو نطلبید! آنقدر بد بودم که او هم  با من قهر کرد. امام رضا هم من رو نپذیرفت. با این که خودم شرایطی برای سفر خانواده جور کردم اما تنها عقب مونده غافله خودم بودم!  همه رفتند غیر از من. شعری که محسن چاووشی خواننده امروزی پسند خونده خوب زبون حال منه!

تودل یه مزرعه، یه کلاغ روسیاه، هوایی شده بره پابوس امام رضا، اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست. آخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاست. من که توی سیاهی ها از همه روسیاه ترم میون اون کبوترا با چه رویی بپرم؟


موضوعات یادداشت


سقای لب تشنگان حضرت ابالفضل(ع)

نویسنده:دلسوخته::: پنج شنبه 85/4/1::: ساعت 9:58 عصر
سقای لب تشنگان حضرت ابالفضل(ع)

حضرت ابالفضل عباس (ع) چندین مرتبه آب از فرات آوردندوآخرین مرتبه وقتی شدت عطش بچه هارا ملاحظه کردند محضر امام شرفیاب شدند وعرض کرد: ای برادرم آیا اجازه جنگ میدهید؟

امام حسین گریه شدیدی نمودندوپس از آن فرمودند:ای برادرم تو صاحب علم وپرچم لشگر من میباشی وچون تو رفتی لشگر من متفرق خواهد شد.

عرض کرد:سینه ام تنگ شده واز این زندگی به ستوه آمده ودلگیر شده ام.

درهمین گفتگو صدای فریاد العتش اطفال را شنیدند .با اجازه امام به طرف دشمن رفتند ..

وقتی که خواستند وارد فرات شوندچهارهزار نفر آب فرات را محاصره کردند که حضرت با انها مبارزه نمودند ووارد برفرات شدند.

چون میخواستند مقداری از گوارا بنوشند یاد از تشنگی امام حسین واهل بیتش نمودند وآب را ریختند..

وسر انجام جان خودش رابخاطر سیراب نمودن اهل بیت پیامبر (ع)تقدیم نمود وبا شهادتش آثار شکستگی در صورت مبارک امام حسین (ع)ظاهر گردید ..

وبه این مطلب آن حضرت اشاره فرمودند که:هم اکنون پشتم شکسته شد وقدرتم کم شد..

 

 امام صادق در زیارت عموی بزرگوارشان میفرمایند:

  

السلامُ عَلَیکَ اَیُهَاالعَبدُ الصّالِحٍُ المُطیعُ للهِ ولِرسولهِ ولامیرَالمؤمنین وَالحَسَنِ وَ الحُسینِ صَلی الله عَلَیهِم وسَلم..

 

سلام بر تو ای بنده شایسته حق ومطیع خداوند ،وکسی که از رسول خدا وامیرالمومنین وامام حسن وامام حسین (ع) اطاعت نمودی ..

 

وَلَعَن الله مَن جَهِلَ حَقَّکَ وَاستَخَفَّ بِحُرمَتِکَ ..وخداوند لعنت کند کسانی را که حق ترا نشناختند وحرمت تورا سبک شمردند..(کامل الزیارات ،ومفاتیح )


موضوعات یادداشت


تاریک وتنها

نویسنده:دلسوخته::: سه شنبه 85/3/30::: ساعت 10:48 عصر

بـی تـو  تـاریـکـم و تـنهـا                   با تومن مستم وشیدا

 

وقتی که اسـم تو می گم                    دل مـن می لـرزه آقـا

 

من شـب تار و تو مـهتـاب                  من عطش تو چمه آب

 

توی گوشه قلب شکستم                  به خدا تویی تو ارباب

            

                        کـربلای تو بـهـشـتـم               مهر توعین سرشتـم

 

بـخـدا حـسـینـه عـشقـم                   ایـن و رودلـم نـوشـتم

                         


موضوعات یادداشت


کربلا

نویسنده:دلسوخته::: سه شنبه 85/3/30::: ساعت 10:46 عصر

                                  

                                            

خسته از نگاه عالم گوشه گیر جنگلا
خیلی دوست دارم برم به سرزمین کربلا
اما این همه برنده چرا طاووس شدن
ای خدا ببین چطور از همه معیوس شدن
اخه چی می شد منم عقاب و طاووس می شدم
می تونستم ببرم به ارزو های خودم
همه ظل زدن به بای زشت من
نمی دونند که چیه سرشت من
نمی دونند که می خوام چیکار کنم
دلمو به عشق کی دچار کنم
دوست دارم راهی کربلا بشم
تا منم سری توی سرها بشم
حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا
راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا
حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا
راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا
حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا
راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا
خسته از نگاه عالم گوشه گیر جنگلا
خیلی دوست دارم برم به سرزمین کربلا
اما این همه برنده چرا طاووس شدن
ای خدا بببین چطور از همه معیوس شدن
اخه چی می شد منم عقاب شاهین می شدم
می تونستم ببرم به ارزو های خودم
همه ظل زدن بای زشت من
نمی دونند که چیه سرشت من
نمی دونند که می خوام چیکار کنم
دلمو به عشق کی دچار کنم
دوست دارم راهی کربلا بشم
تا منم سری توی سر ها بشم
حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا
راهمو نشون بده می خوام برم به کربلا
حالا از کجا برم بای بیاده ای خدا
راهمو نشون بده میخوام برم به کربلا

 


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com